سنگر ، پلاک ، اسلحه ، پوتین پای او
پیچیده در تمام دوکوهه صدای او
سجاده ای به رنگ افق – رنگ لاله ها-
پهن است رو به روی شهادت برای او
تسبیح ، عطر جبهه و سر بند یا حسین
اشک ، استغاثه ، ندبه ، دل با صفای او
تکبیر ، شور و حال شهادت ، خدا ، بهشت
می شد خلاصه نام وفا در وفای او
عاشق تر از همیشه به پرواز بی غرور
ترکش ، گلوله ، سینه ی بی ادعای او
پل شد جلوتر از همه سردار خط شکن
خون ، شوق آسمانی و حالا عزای او
ناباورانه می رود از ذهن لحظه ها
تنگ است و بی قرار دلم در هوای او
بد نیست اگر گاهی آسمانمان را عوض کنیم ، حالا که بال و پری داریم به وسعت اندیشه هامان ... بد نیست اگر برای لحظه ای هم که شده ، پرواز در آسمانی که بوی خدا می دهد را تجربه کنیم ... بد نیست تجربه کنیم « پرواز را به خاطر سپردن » ... بد نیست اگر ما هم گاهی شعر هایمان را سنگر کنیم ، قافیه های تشنه اش را قمقمه بگذاریم و ردیف های گمنامش را پلاک ... بد نیست اگر ما هم با پوتین های بدون پایی که ندای مردانگی و غیرت سر می دهند ، پیچ و خم های زندگی مان را طی کنیم ... بد نیست اگر گاهی ، فقط گاهی ، به غربت نام هایی که فقط کوچه هایمان را آذین بسته اند ، فکر کنیم ...
آسمان اینجا تاریک است ... شهدا ، راه آسمان دیگری را نشانمان داده اند ... بد نیست اگر گاهی آسمانمان را عوض کنیم ...
بازدید دیروز: 17
کل بازدید :16236

خیلی باحالم
